15 خرداد، ظهور گفتمان تازه در جنبش هاي اجتماعي ايران (2)

ساخت وبلاگ

موقعيت گفتماني

منظور ما از موقعيت گفتماني، بررسي گفتمان حاكم در ارتباط با گفتمان هاي مخالف است و اين مقوله با بافت موقعيتي حائز اهميت در تحليل گفتمان و ارجاع متن به آن متفاوت است. گو اينكه موقعيت گفتماني، حاكم بر تمامي بافت هاي موقعيتي است كه در زمينه آنها متن توليد مي شود. در واقع اين دو مقوله نسبت به هم داراي حالت عموم وخصوص مطلق اند ؛ يعني موقعيت گفتماني اعم از بافت موقعيتي است.

موقعيت گفتماني در نهضت 15 خرداد

در آغاز دهه 40، گفتمان شاهنشاهي، گفتمان حاكم است. برخي محققان، ويژگي هايي براي گفتمان شاهنشاهي بر شمرده اند كه يكي از اين موارد در كتاب راه درازگذار آمده است. مؤلف اين كتاب با استناد به سر مقاله هاي دوران حكومت محمدرضا، معتقد است كه اين گفتمان در پي القاي مشروعيت رژيم سلطنتي موروثي است و منبع اين مشروعيت را اقتدار كاريزمايي و پاتريمونياليستي سنتي معرفي مي كند. در اين گفتمان، حكومت پادشاهي بهترين نوع حكومت شناخته مي شود و پادشاهي همزاد با تقوي، عدالت، جوانمردي، كارداني، دانش و بينش و آباداني سرزمين است. در اين گفتمان همه ارزش هاي مثبت از قبيل عدالت، محبت، دادگري و. به پادشاه نسبت داده مي شود. پادشاه به منزله پدر خانواده بزرگ ملت است، برگزيده خداوند و مالك و فرمانرواي مردم است و مخالفت با او مخالفت با خداوند و ذات هستي است. در اين گفتمان، دين و دولت همبستگي دارند و اساسا پادشاهان اسباب رونق اسلام شده اند و پادشاهي با عدل و داد و قانون آميخته است.
به نظر مي رسد اين ويژگي ها نمي تواند مشخص كننده گفتمان شاهنشاهي باشد و عمدتا به بعضي از چاپلوسي ها يا ادعاهاي روزنامه هاي جيره خوار دربار پهلوي اشاره دارد، زيرا اگر پذيرفتيم كه متن همانند كنش، كاري انجام مي دهد، بايد ديد كه اين خزعبلات روزنامه هاي مزدور چه مي كردند و چه بر سر مردم كشور خود مي آوردند. براي نمونه مي توان گفت چنين متوني، فرهنگ چاپلوسي و ذلت را توسعه مي دادند و عمدتا به تحميق مردم مي پرداختند.
از سوي ديگر، ويژگي هاي گفتمان شاهنشاهي را بهتر از هر جا مي توان در سخنان خود شاه مخلوع جستجو كرد. شاه چهار كتاب نوشته است يا براي او نوشته اند كه در هر حال مورد تأييد او بوده است و خود يا هيچ يك از بستگان و اطرافيانش آنها را نفي نكرده اند. همچنين در مراسم مختلف سخناني ايراد كرده است كه جمع اين كتاب ها و سخنان، گفتمان شاهنشاهي وابسته پهلوي را رقم مي زند. البته اين كتاب ها جاي بررسي و تأمل بيشتري دارد تا مشخص شود نهضت 15 خرداد در چه فضاي سياه و فريبكارانه اي شكوفا شد و چگونه توانست آن فضاي آلوده را به عقب راند. همچنين بررسي گفتمان هاي مدعي نفي گفتمان شاهنشاهي مانند گفتمان جبهه ملي، گفتمان ماركسيستي، گفتمان هاي ملبس به لباس ديانت مانند گفتمان متحجرين و... همگي در فهم جريان 15 خرداد تأثير دارد، زيرا نهضت 15 خرداد از سوي تمامي اين گفتمان ها مورد ايراد قرار گرفت و نفي شد.
در اوايل دهه 40، سه گفتمان نسبت به ساير گفتمان هايي كه در عرصه سياست حضور داشتند يا به اين كار تمايل داشتند داراي فضاي بيشتري بود كه عبارت اند از: گفتمان شاهنشاهي (گفتمان حاكم)، گفتمان مليت گرايي (جبهه ملي) و گفتمان ماركسيستي (حزب توده). گفتمان ماركسيستي هيچ گاه در ايران پايگاه مردمي يا حتي كارگري نداشته است. مضافا اينكه اين گفتمان از سوي حزب توده نمايندگي مي شد كه علاوه بر بي توجهي به اعتقادات مردم، وابستگي آن به بيگانگان براي همه آشكار بود.
گفتمان جبهه ملي را نمي توان از گفتمان شاهنشاهي چندان دور دانست، زيرا مباني گفتماني هر دو كه عمدتا بر محور مليت گرايي و غرب باوري است آن دو را در يك دسته گفتماني قرار مي دهد. مضافا اينكه عملكرد مصدق و جبهه ملي اين گفتمان را از عناصر گفتمان نيرومند مشروعه ـ كه به عنوان حامي گفتمان اوليه جبهه ملي وارد صحنه شده بودـ تهي كرده بود. البته در اين رابطه حرف و حديث بسيار است كه بررسي هاي بيشتري را مي طلبد ليكن در اين مقاله، به همين اشاره اكتفا مي شود كه براي نظام شاهنشاهي، گفتمان ملي گرايي و گفتمان ماركسيستي به علت نبود پايگاه مردمي و نيز توافق قدرت هاي بيگانه (امريكا، انگليس و شوروي) در حمايت از محمدرضا، هيچ خطري به حساب نمي آمد. همچنين گفتمان مليت گرا و گفتمان ماركسيستي، وجه مشتركي داشتند كه هر دوي آنها را تحت عنوان گفتمان روشنفكري جاي مي دهد كه نسبت به نهضت مردمي 15 خرداد موضعي مخالف داشتند. مرحوم جلال آل احمد در مقدمه كتاب روشنفكران با بيان اينكه آنان (روشنفكران) در برابر خوني كه در 15 خود ريخته شد دست هاي خود را با بي اعتنايي شستند، جوهره فكري چنين گفتمان هايي را بر ملا مي سازد در چنين حال و هوايي است كه گفتماني تازه از اعماق اعتقادات و ايمان جامعه اسلامي ايران سر بر مي آورد و طرحي نو در مي اندازد.

نگاهي به بسترها و زمينه هاي تاريخي 15 خرداد
 

اشاره شد كه بافت موقعيتي (زمان، مكان، مخاطب و...) در ساخت گفتمان تأثيري اساسي دارد. به همين دليل نگاهي به وقايع و حوادث منجر به يوم الله 15 خرداد ضروري است حوادثي كه اين گفتمان تازه را در مسير سخت و خونبار پيروزي قرار داد.
سال 1341، آغاز نهضت امام خميني و بروز گفتمان اسلام ناب محمدي (ص) است. اين گفتمان از اعتراض حضرت امام به تصويبنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي، در دوران نخست وزيري اسدالله علم شروع مي شود. از اين تاريخ به بعد، امام خميني فعاليت هاي بسياري در جهت مقابله با نظام شاهنشاهي انجام داده است كه شامل سخنراني ها، پيام ها، نامه ها و بيانات متعددي است كه در نتيجه آنها گفتماني تازه و جريان مردمي نيرومندي عليه نظام شاهنشاهي شكل گرفت و موجب واكنش هاي مختلفي از سوي نظام حاكم شد ؛ مانند لغو لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي، دستگيري امام و بسياري از ياران ايشان، سركوب شديد قيام 15 خرداد 1342 و سرانجام تبعيد امام از كشور.
مدت ها قبل از اين دوران، امام خميني در بعضي از نوشته ها، اعتراض شديد خود را به نظام وابسته و ستمگر شاهنشاهي و اعتقاد خود را به نظام اسلامي نشان داده بود از جمله در كتاب كشف اسرار كه در دهه 20 آن را به رشته تحرير در آورد. او طي ده ها سال اين نيت و هدف را در نظر و عمل پي گيري كرد. امام خميني طي 50 سال حكومت پهلوي مسير زندگي سياسي كشور را تحت نظر گرفته بود تا سرانجام از سنگر نفوذناپذير و مستحكم مرجعيت مانند كوهي استوار با اتكا به مكتب اسلام، پرچم مبارزه با وابستگي و استبداد را برافراشت، همه جا پيشقدم شد و در نهايت انقلاب اسلامي را به كمك مردم ايران به نتيجه رساند.
سال هاي 1340 و 1350 دوران قدرتمندي شاه از يك طرف و دوران نفوذ روزافزون قدرت هاي بزرگ به ويژه امريكا در كشور ماست. شاه تحت نظارت و هدايت امريكا و رضايت شوروي و انگليس بدون وجود مجلس، به وسيله اسدالله علم [نخست وزير] قانون وضع مي كند و ملت محكوم به اجراي چنين قوانيني هستند. مهم ترين اين قوانين، لوايح ششگانه اي بود كه با دستور و نظارت امريكا به عنوان انقلاب سفيد يا انقلاب شاه و مردم به رفراندوم گذاشته شد. شاه يكي از چهار كتاب خود رابا عنوان انقلاب سفيد به جريان هاي اين موضوع، اختصاص داده است و در سومين كتاب خود به سوي تمدن بزرگ ادعا مي كند كه بر اثر انقلاب شاه و ملت ـ كه يك ضرورت تاريخي بوده است ـ ايران قرون وسطايي را به صورت كشوري پيشرو درآورده است. شاه در جاي جاي كتاب به سوي تمدن بزرگ، از كودتاي 28 مرداد سال 1332 و سقوط دولت دكتر مصدق به منزله قيام ملي ياد مي كند و آن را آغاز سير پيشرفت ايران و در واقع قدرت گيري خود مي داند كه در ششم بهمن ماه 1341 به اوج خود مي رسد. شاه نظام خود را دموكراسي و مخالفان خود را ماركسيست اسلامي مي خواند كه هم از آزادي واقعي به دورند و هم از روح و معني اسلام. شاه حتي بعد از اينكه مجبور شد و در پي اوج گيري انقلاب اسلامي از كشور فرار كند در آخرين كتاب خود، پاسخ به تاريخ، با تحريف مكرر مدارك تاريخي از جمله بعضي از مصوبات مجلس شوراي ملي يا مدارك انكار ناپذير تاريخي، سعي مي كرد گفتمان مرده شاهنشاهي وابسته را به رخ تاريخ بكشد و كودتاي امريكايي 28 مرداد سال 1332 را به عنوان نماد پيروزي اين گفتمان مطرح سازد.
اگر كودتاي 28 مرداد ـ كه با طراحي سازمان سيا اجرا شدـ بررسي شود روشن تر مي گردد كه پيروزي اين كودتا زمينه اصلي واقعه 15 خرداد سال 1342 را شكل مي دهد. حتي محققان خارجي طرفدار شاه، پيروزي كودتاي 28 مرداد 1332(19 اوت 1953) و بازگرداندن محمدرضا شاه را از رم به ايران سرآغاز رژيم استبدادي براي اجراي مقاصد سياسي و اقتصادي ايالات متحده امريكا و متحدين غربي او مي دانند.
بلافاصله پس از پيروزي كودتاي 28 مرداد، روابط سياسي ايران و انگليس از سر گرفته شد و هم زمان با كمك قدرت هاي بزرگ به شاه، جريان نفت از سوي كشورمان طبق ضوابط تحميلي و با ضررهاي سرسام آور ايران و پرداخت غرامت از سوي كشورمان ـ طي قرارداد كنسرسيوم كه دولت كودتا آن را در آبان ماه 1333 به تصويب مجلسين فرمايشي شورا و سنا رساند ـ به سوي غرب به راه افتاد. به همين مناسبت ژنرال آيزنهاور، رئيس جمهور امريكا، و چرچيل، نخست وزير انگليس، به شاه تبريك گفتند. چرچيل در پيام خود از پشتيباني محمدرضا در مسأله نفت، قدرداني و ستايش كرده بود!
به هر حال، شاه در دهه 40 هم يكه تاز ميدان داخلي است و هم از حمايت خارجي برخوردار است و قدرت هاي بزرگ به ويژه امريكا صد درصد از او و اقداماتش حمايت مي كنند. البته آغاز ديكتاتوري شاه به همان كودتاي 28 مرداد باز مي گردد. همان طور كه اشاره شد بعضي از نويسندگان خارجي مانند پيتر آوري ـ كه ديدگاه هاي مثبتي نسبت به شاه دارند و خودكامگي شاه را براي جلوگيري از تكرار وقايع سال هاي 1330-1332 گريز ناپذير قلمداد مي نمايندـ ديكتاتوري وي را بعد از 28 مرداد انكار نمي كنند.
شاه در دهه 40 موفق شده بود با اتكا به قدرت خارجي، علاوه بر ساقط كردن دولت دكتر مصدق، ساير مخالفان و دشمنان داخلي از قبيل حزب توده، فدائيان اسلام، ايل قشقايي ـ كه بعضي از روساي آن هوادار مصدق بودند ـ كودتاي قره ني و غيره را سركوب كند. علاوه بر اينها شاه چون از مقاومت مرجعيت شيعه در برابر اصلاحات امريكايي نگران بود پس از فوت آيت الله بروجردي در فروردين 1340، با ارسال تلگراف تسليتي به نجف، سعي كرد از استقرار مرجعيت عامه در قم جلوگيري كند. از اين رو پس از درگذشت آيت الله بروجردي، بي درنگ، تلگرام تسليتي به نجف اشرف مخابره كرد تا بدين وسيله افكار عامه مردم را به سوي نجف سوق دهد و مرجعيت و زعامت شيعيان را به نقطه اي منتقل كند كه از ايران و پايتخت آن دور است. ليكن با نفوذ روز افزون امام خميني و تأييد مرجعيت عام ايشان از سوي علماي داخلي و حتي خارجي مانند بعضي از علماي پاكستان و نجف، شاه با مرجعيت سازش ناپذير شيعه روبه رو شد و چون مجبور بود اصلاحات امريكايي انجام دهد و راه نفوذ امريكا را هر چه بيشتر در كشور باز كند؛ در برنامه ريزي ديگري نسبت به امام خميني و طرفداران ايشان سياست خشونت و ارعاب در پيش گرفت و تلاش كرد بعضي از روحانيون ملايم را به جاي امام مرجع تشيع معرفي و با آنان به نحوي كنار آيد كه مزاحم اقدامات او نشوند. ولي اين اقدام نيز با اعتراضات گسترده گروه هاي مختلف روحاني و غير روحاني روبه رو شد و اقبال مردم، دانشجويان و علما و روحانيون به امام، توطئه شاه را باطل كرد.
قبل از اعلام رفراندوم لوايح ششگانه در بهمن سال 1341 و در جريان زمينه سازي براي چنين اقدامي، لايجه انجمن هاي ايالتي و ولايتي در مهرماه همين سال از طرف دولت به تصويب رسيد كه قيد اسلام و ذكوريت از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف شده بود و در مراسم سوگند به امانت و صداقت، به جاي قرآن «كتاب آسماني» گذاشته شده بود.اين لايحه با مخالفت بسياري از علماي قم به ويژه امام روبه رو شد. از اين زمان درگيري گسترده اي ميان مرجعيت شيعه به زعامت امام خميني و با حمايت بسياري از دانشجويان و روحانيون و مردم از يك سو و نظام شاهنشاهي از سوي ديگر به وجود آمد و در نهايت به لغو تصويبنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي از سوي دولت منجر شد. ليكن مسأله انقلاب سفيد مقوله ديگري بود. شاه مجبور بود اصلاحات مورد نظر امريكا را انجام دهد و بقاي خود را وابسته به آن مي دانست. او به حاج آقا روح الله كمالوند ـ كه از طرف علماي قم به ديدار شاه رفته بود ـ فهماند كه بايد اصول انقلاب سفيد را اجرا كند در غير اين صورت از بين مي رود.
روشن است كه قدرت هاي غربي بي جهت شاه را بر كشور حاكم نساخته بودند و او مي بايست همواره سياست ها و برنامه هاي ديكته شده امريكا و متحدانش را در كشور به انجام رساند. در مقطع مورد نظر اين مقاله، مهم ترين اين برنامه ها انقلاب سفيد و به دنبال آن اعطاي مصونيت قضايي به نظامان امريكايي و خانواده هاي آنان (كاپيتولاسيون) در ايران بود.
تنها مانع بر سر راه رفراندوم اصول ششگانه مذكور، روحانيون به خصوص روحانيون قم بودند كه شاه سعي كرد آنها را مطيع خود سازد، اما مقاومت امام خميني، اقدامات شاه را با مشكلات جدي مواجه ساخت. با وجود اين، شاه ضمن تبليغات مختلف و با توهين به روحانيون مخالف و «ارتجاع سياه» خواندن آنان و با تكيه بر زور و حمايت خارجي، در برابر مرجعيت شيعه قد علم كرد و رفراندوم را انجام داد. در اين دوران ـ ‌همان طور كه اشاره شد ـ محمدرضا شاه از لحاظ نظامي و سياسي در موضع استواري قرار داشت. وي همه مخالفان و نيروهاي اپوزيسيون را جز جامعه سنتي مذهبي و روحانيون، از صحنه خارج كرده بود و در صدد سركوب اين گروه برآمده بود... ولي شاه با همه مهارتش در اعمال سياست فريب و سركوب، در ارزيابي عامل مذهب و درجه نفوذ آن در جامعه ايران اشتباه كرده بود، همچنين شايستگي، قدرت و مهار را در بسيج و رهبري مردم و به حركت در آوردن توده ها دست كم گرفته بود. شاه بعد از رفراندوم سعي كرد تا با جلب نظر بعضي از روحانيون ملايم، دين را از عرصه سياست دور كند. شاه مي خواست روحانيت اسلام مانند مسيحيت باشند و در تبليغات شاهنشاهي اين طور القا مي شد كه رسيدن مردم اروپا و امريكا به تمدن به اين دليل بوده كه مذهب از تمام شئون زندگي آنان خارج شده است.
با شدت گرفتن درگيري ميان نظام شاهنشاهي و جامعه مذهبي قم و آشكار شدن رهبري امام خميني در برابر شاه، در آغاز سال 1342 كماندوهاي شاه كه قبلا هم در قم با مردم درگير شده بودند به مدرسه فيضيه و در واقع پايگاه مرجعيت در ايران حمله كردند كه در اين حمله عده زيادي از طلاب، به شدت مضروب و مجروح شدند عده اي ديگر به شهادت رسيدند. امام خميني در برابر اقدامات، بيانيه هاي شديداللحني صادر كرد و ضمن تأكيد بر آگاه كردن مردم و لزوم اعتراض به اعمال غير قانوني دستگاه حاكمه، نوروز سال 1342 را به علت تجاوز دولت به احكام مقدسه اسلام وقرآن، عزاي عمومي اعلام كرد.
امام از آن پس به سخنراني هاي افشاگرانه و پيام ها و بيانات خود افزود و جريان مردمي گسترده اي را عليه نظام شاهنشاهي، سرو سامان داد. در ادامه اين اقدامات ايشان در روز 13 خرداد همين سال تصميم گرفت به مناسبت عاشورا، در مدرسه فيضيه سخنراني كند. تلاش دستگاه حكومتي براي منصرف ساختن ايشان از سخنراني به جايي نرسيد و عصر آن روز امام به همراهي بعضي از روحانيون و در ميان شعارهاي هزاران نفر از مردم كه فرياد خميني خميني سر مي دادند، وارد مدرسه فيضيه شد. امام در اين روز سخنراني مهمي ايراد كرد كه بعضي از محققان آن را نقطه عطفي در تاريخ مبارزات سياسي مردم ايران و يك حركت پهلواني مي دانند. در اين سخنراني كه به زبان ساده ايراد شد و درك آن براي همه امكان پذير بود، محمدرضا شاه، براي نخستين بار از سوي يك شخصيت روحاني مورد سئوال، انتقاد، سرزنش و حمله قرار گرفت. غول وحشت و هراس در هم شكسته شد. حضرت ا مام در حضور ده ها هزار تن مستمع، شاهنشاه را «آقاي شاه»، «تو»، «بيچاره» و «بدبخت» خطاب كرد. بت بزرگ سخت ضربه خورده بود. اقتدار رژيم كودتا و ترس ووحشتي كه از سازمان امنيت مخوف در اذهان وجود داشت، آسيب ديده بود و شمارش معكوس سقوط نظام استبدادي وابسته پهلوي از همان روز آغاز شد.
شاه به شيوه معمول و با اتكا به پشتيباني امريكا در برابر اين تهديد، به سياست خشونت و سركوب متوسل شد و دستور بازداشت امام را صادر كرد. نيمه شب پانزدهم خرداد مأمورين امنيتي و چتربازان و سربازان گارد به منزل امام در قم حمله بردند و ايشان را دستگير به باشگاه افسران تهران و روز بعد به زندان قصر و بعد از نوزده روز به سلولي در پادگان عشرت آباد منتقل كردند.خبر دستگيري امام به سرعت در ايران منتشر شد و به قيام مردمي گسترده اي منجر شد كه در بعضي از شهرها مانند قم، شيراز و ورامين، گستردگي و شدت بيشتري داشت. نظام شاهنشاهي با آتش گشودن به سوي مردم اين قيام را با خشونت سركوب كرد. شمار كشته شدگان 15 خرداد هرگز مشخص نشد. ارقام مختلفي از جانب خبرگزاري ها انتشار يافت. بعضي بين چهار تا پانزده هزار نفر اعلام داشتند. شدت تظاهرات و شعارهاي مطرح شده ـ كه مستقيما متوجه سقوط شاه بودـ رژيم را به وحشت انداخت و تا حدود زيادي متوجه قدرت عظيم مذهب در جامعه ايراني شد.
قيام 15 خرداد يك جنبش عمومي مذهبي عليه رژيم، در حمايت از روحانيت بود. اين تحرك صد درصد به نيروهاي اسلامي تعلق داشت. هيچ گروه و دسته ملي و غير مذهبي مدعي، سهمي در اين روز نداشتند. احساسات دروني و ريشه اي معنوي انگيزه اين برپايي بود و از قبل صف آرايي و برنامه ريزي نشده بود، به همين دليل با تمام وسعت و گسترشي كه داشت رژيم را واژگون نساخت.
نظام شاه با تبليغات و دروغ پردازي وسيع، تلاش كرد قيام 15 خرداد را تحركي واپسگرايانه، جزئي و حاصل اتحاد ارتجاع سياه (روحانيون) و سرخ (كمونيست ها) معرفي كند. از طرف ديگر، راديو مسكو وروزنامه ايزوستيا (ارگان دولت شوروي) تظاهرات شهرهاي مختلف ايران را به عناصر ارتجاعي و آشوب طلب نسبت دادند كه از اصلاحات ارضي و افزايش حقوق اجتماعي زنان ناراضي هستند. لوموند(روزنامه معروف فرانسوي) در اين باره با اشاره به شكاف عميق بين مردم و رژيم شاه و اينكه علماي سرشناس ـ كه در زندان به سر مي بردندـ از حمايت مردم برخوردار مي باشند تأكيد كرد ونوشت:

جبهه ملي و اپوزيسيون چپ، خود را از حادثه دور نگه داشته اند.
 

در هر صورت، قيام 15 خرداد و فعاليت هاي مردم و روحانيون كه متعاقب آن صورت گرفت، نظام شاهنشاهي را ـ كه مجبور بود براي حفظ حيثيت داخلي و خارجي، انتخابات مجلس را كه مدت ها تعطيل بود بدون سر و صدا و خونريزي انجام دهد ـ وادار ساخت تا امام خميني را آزاد كند.
امام خميني از حادثه 15 خرداد بسيار متألم شد. او در يكي از سخنراني هاي عمومي خود بعد از واقعه 15 خرداد گفت :«... از قضيه 15 خرداد من مطلع نبودم تا اينكه حبس به حصر تبدل شد و اخبار خارج به من رسيد. خدا مي داند كه مرا اوضاع 15 خرداد كوبيد...» در اين مقطع، بر اثر سركوب شديد نهضت و تبليغات دروغ نظام شاهنشاهي، فضاي يأس و ناتواني بر بسياري از افراد حتي مبارزان حاكم شد.
كنترل خشن پليسي و داغ و درفش از يك سو، فريب و ترويج فساد و تطميع از سوي ديگر همچون چنگال هاي مرگباري، همه كس و همه چيز را در برگرفت و صداها همه در گلو شكست.
دربار و مجيزگويان دربار، آهنگ شادي و خوشي سر مي دادند و فساد و فحشا در رسانه ها موج مي زد و در واقع سر فصل فعاليت هاي مدني مجاز محسوب مي شد. در چنين قبرستان و چنين مردابي تنها يك صدا و يك سوار بود كه بر تاريكي مي تاخت و نور حيات را در قلب هاي مرده از نو روشن مي كرد. انعكاس چنين وضعيتي در آثار هنري معدودي تأمل انگيز است. از جمله در شعر «شهرمردگان» مرحوم محمدرضا نعمتي زاده كه از مريدان و بلكه از عاشقان حضرت امام بود.

در ديار من كه شهر مرده هاست
هر كسي سر برده در دامان خويش

هر كسي را سيلي امواج درد
برده تا گردابي بي سامان خويش

شبنم هر اشك آذين بسته است
در بلورين غنچه لبخندها

گشته پنهان پير زال هر فريب
در چراغان حجله سوگندها

رهنورد كوچه هاي بي چراغ
هيچ كس جز گزمه بيدار نيست

تا بگريد بنده آواره بخت
دامني جز نرده تبدار نيست

ماه در زندان قصر كهكشان
شب به سنگ ابرها سر مي نهد

در دل ميخانه خلق بي پناه
گريه ها را رنگ مستي مي دهد

اي سوار دشت هاي گل فشان
اين ديار مرده را گردي برآر

از حصار قلعه ها بشكن طلسم
گلبن فانوس ها را گل بكار

معلوم است كه در چنين حال و هوايي، مبارزه با طاغوت و تداوم نهضت چقدر دشوار بود و مردي كه پرچم رهبري را به دست داشت با چه امتحان و ابتلاي عظيمي رو به رو بود. خصوصا اينكه شاه با تبليغات فريبنده، خود را حامي اسلام و تحت حمايت معصومين عليهم السلام معرفي مي كرد و ظاهرسازي هاي زيادي در اين زمينه انجام مي داد. ادعاي اسلام خواهي و اسلام پناهي يكي از محورهاي گفتمان شاهنشاهي است كه بعد از 15 خرداد، رنگ و لعاب بيشتري به خود مي گيرد.
در اين مقاله، سخنراني موصوف بررسي و تحليل مي شود. متن كامل اين سخنراني در كتاب صحيفه امام (جلد 1، صفحه 285) چاپ شده است كه به علت طولاني بودن آن (24 صفحه قطع وزيري ) فقط به برخي قسمت هايش اشاره مي شود.
به نظر نگارنده اين سخنراني در مقطع زماني خود به لحاظ ارائه طرح يك حكومت مطلوب ـ كه نسبت به ساير سخنان حضرت امام تا آن زمان، داراي وضوح بيشتري است ـ اهميت فوق العاده اي دارد كه بايد در تحليل مدارك تاريخي مربوط به 15 خرداد با دقت بيشتري به آن توجه شود.
براي تحليل اين متن، ابتدا ويژگي هايي از آن مطرح مي شود كه در تحليل گفتمان مبناي بررسي است. سپس جنبه هاي عملي آن مطالعه مي شود و در نهايت تفسير و تحليل نهايي از آن به منزله يك بررسي مقدماتي بيان مي شود، كه طبعا از سوي محققان تحليل گفتمان جاي اصلاح و تكميل دارد.
منبع:فصلنامه تخصصي 15خرداد _ شماره 11

انقلاب اسلامی...
ما را در سایت انقلاب اسلامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frahbarema1f بازدید : 203 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 13:06