تاثير جنگ سرد بر پيدايش قيام 15 خرداد 1342(2)

ساخت وبلاگ

پس از کودتا

بازگشت پادشاهي که در آستانه سقوط قرار گرفته بود، و استقرار و تحکيم دوباره سلطنت، پيامدهاي گوناگون سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي به دنبال داشت. از سويي ايران و ذخاير نفتي آن – که پيوسته مورد طمع بيگانگان قرار داشت – اين بار مورد توجه ايالات متحده واقع شد و آنان نيز پس از کودتا سهم خود را از اين ذخاير گرفتند. با اين وجود، جنبش مقاومت به سرعت پديد آمد، اما گروه ها و برخي شخصيت هاي فعال همديگر را به خيانت متهم مي کردند. اعضاي جبهه ملي و تا حدودي مذهبيان حزب توده را سرزنش مي کردند و با کوبيدن آن، خيانت هاي شوروي را افشا مي نمودند.
از سوي ديگر جبهه ملي هم دچار مشکلات فراوان شد؛ کادر تشکيلاتي آن از هم پاشيده و عده اي دستگير، تبعيد و زنداني شدند و سرانجام انتظام و شيرازه جبهه ملي از هم گسست. پيامدهاي سياسي اين امر براي بررسي مسائل بعدي مهم و شايان توجه است. استقرار دوباره سلطنت، درهم کوبيده شدن مخالفان، ناکارآمدي تشکيلات جبهه ملي و قلع و قمع حزب توده، راه را بر استقرار ديکتاتوري شاه هموار کرد و رژيم با پيوستن به پيمان هاي نظامي منطقه اي هم چون پيمان بغداد، موقعيت خود را تحکيم بخشيد.
سال هاي ميان 1332- يعني پس از کودتاي 28 مرداد و بازگشت سلطنت – تا سال 1339 دوره اي بود که در آن سلطنت به تحکيم موقعيت خود پرداخت. پس از محاکمه و تبعيد مصدق و سرکوب مخالفان، جنبش ملي ديگر نمي توانست کارآيي چنداني داشته باشد. هرحرکت و جنبشي در جبهه ملي تنها با رهبري يا زير نظر مصدق متصور بود. با اين حال در دوران نهضت مقاومت، جبهه ملي دوم مهم ترين تشکل سياسي آن دوره بود و در سال هاي بحراني 42- 1339 بيشتر جواناني که به مشارکت در امور سياسي يا فعاليت در زمينه سياسي – اجتماعي علاقه مند بودند، به جبهه ملي روي آوردند. آنان جنبش ملي و به اصطلاح « مکتب مصدق » را راه گشاي مبارزه با استبداد مي دانستند. با وجود آن که جبهه ملي دوم تنها تشکل سياسي براي فعاليت هايي از اين دست به حساب مي آمد، اما توانايي راهبري جوانان پرشور و حرکت به اصطلاح ملي گرايانه را نداشت. علت آن بود که جبهه ملي از مسئله اساسي نقش ايالات متحده در ايران غافل بود.( نک: کاتوزيان، اقتصاد ...، فصل 11)
آمريکا از سال 1332 با دکترين آيزنهاور به صحنه آمد و براي تثبيت قدرت خود در خاورميانه، نياز به ثبات در اين مناطق داشت. مسکو عامل تهديد ثبات اين مناطق بود که منافع آمريکا را به خطر مي انداخت. از اين رو ضروري بود جلوي اقدامات و تحرکات احتمالي مسکو گرفته شود.
اساس دکترين آيزنهاور اين بود که ايالات متحده بايد بيش از پيش از استقلال حکومت ها و کشورهاي منطقه در برابر کمونيسم بين الملل حمايت کند. اين حمايت از راه بستن پيمان هاي منطقه اي و ايجاد همکاري هاي نظامي و اقتصادي صورت مي گرفت. بر اساس دکترين مزبور هر دولتي که از ايالات متحده کمک مي خواست، اين دولت آمادگي کمک را داشت. ( گازيوروسکي، ص 81-180)
در واقع جبهه ملي با وجود مخالفت با ديکتاتوري و حکومت کودتاي مورد حمايت آمريکا، نتوانست نسبت به دکترين آيزنهاور واکنش نشان دهد و در حقيقت جبهه ملي دوم شعارهاي لازم را که مستلزم رويارويي با آمريکا و امپرياليسم بود، ارائه نکرد. به ديگر سخن، جبهه ملي دوم نياز به شعارهاي ضد امپرياليستي را درک نکرد و نتوانست نسبت به اين مسئله مهم پاسخي مناسب ارائه دهد.
بدين ترتيب جبهه ملي از زير بار مسئوليتي که بر دوش داشت، شانه خالي کرد. از اين رو طبيعي بود که با وجود زنده بودن مصدق، جبهه ملي به تدريج از صحنه سياسي کشور حذف شود و رهبري جنبش را از دست داده، به صورت تشکيلاتي بي اعتبار و ناکارآمد درآيد. با اين همه، مسئله مقاومت و مبارزه عليه حکومت کودتا و سلطه بيگانه امري نبود که ملت ايران آن را کنار گذارد. در اين امر ترديدي نبود که اگر جبهه ملي نتواند جنبش را رهبري کند، مردم بدون رهبر نخواهند ماند و جنبش از جاي ديگر هدايت خواهد شد. اين چنين نيز شد.

جنگ سرد و قيام 15 خرداد
 

برخورد روحانيان با شاه در آستانه دهه 1340 به ظاهر با مسئله اصلاحات ارضي شکل جدي تري به خود گرفت. اصلاحات ارضي با اشاره و هدايت آمريکا و در راستاي سياست جلوگيري از نفوذ شوروي و کمونيسم در ايران انجام مي شد. برخورد روحانيان با مسئله اصلاحات ارضي بر جريان هاي سياسي و ترتيب مبارزه آينده اثري مهم به جا گذاشت. با آغاز اصلاحات ارضي ( 42-1339) روحانيان نسبت به آن واکنش نشان داده و موضع گيري کردند. مخالفت با اصلاحات ار ضي بيشتر به سبب پيامدهاي آن بود که از نظر روحانيان مهم بود. مخالفت با اصلاحات ارضي هنگامي شدت گرفت که مسائل ديگري نيز مطرح شد؛ يعني آشکار شد که عملکرد و شکل اجراي اصلاحات با هدف هاي از پيش اعلام شده آن منافات دارد. ( مدرسه فيضيه، ج 2، ص 177؛ فوران، ص 9-498)
در اين زمان بود که روحانيت مخالف و معترض، مبارزه با شاه را به سطح بالاتري ارتقاء داد و با طرح شعارهاي ضد امپرياليستي اعلام کرد که مشکل اصلي، شاه نيست، بلکه مسئله اصلي آمريکاست؛ کشوري که اين اصلاحات را تحميل و قانون مربوطه را طرح و اجرا مي کند و براي منافع خود، منافع و مصالح ايران را به باد داده و به ملت فشار مي آورد. پس در واقع در اين جنبش، رهبري ديني شعارهاي ضد استبدادي و ضد ديکتاتوري را با شعارهاي ضد امپرياليستي تلفيق کرد و به اين ترتيب جنبش را تا سطح مبارزه با امپرياليسم آمريکا ارتقا داد و به آن ويژگي برتري بخشيد.
در برخورد روحانيان با شاه به طور شگفت انگيزي ديده مي شود که خود شاه روحانيان را به مبارزه طلبيد. شاه در آستانه دهه 1340 شايد به اين تصور و باور که مساجد و سازمان هاي مذهبي در حال فروپاشي هستند، نقش تاريخي تشيع و روحانيان شيعه را ناديده گرفت. او گمان مي کرد که چون اهالي مساجد و منابر تا حدي ضعيف شده اند، پس کنار گذاشتن آن ها کاري ساده است. او شايد اميدوار بود که به تدريج قدرت آنان را محو و نابود کند. بر اين اساس شاه آگاهانه روحانيان را به مخالفت با خود واداشت. اين امر نشان مي دهد او از پايگاه علماي ديني و جايگاه آنان در ميان مردم ايران آگاهي کافي نداشت، يا اين که اين پايگاه ها را جدي نمي گرفت. اين انديشه ها سبب شد شاه در راه خطرناکي گام بگذارد؛ گامي که اساس سلطنت را متزلزل کرد و مشروعيت و حقانيت آن را زير سوال برد. ( فوران، ص 499)
وي به انتقاد از روحانيت پرداخت، به آنان حمله نمود، سخنان تحقيرآميزي نسبت به ايشان ايراد کرد و به هتک حرمت آنان پرداخت. شاه در کرمان گفت: « ارتجاع، متشکل از انسان هاي بي فرهنگ و با سوء نيت است. هزار سال است که افکارشان تکامل نيافته است. طرح هاي خرابکاران سرخ، روشن است ... نفرت من نسبت به ارتجاع سياه شديدتر است . » شش ماه بعد در دزفول گفت: « آن ها مثل کرم در لجن مي لولند. از اين طبقه دوري کنيد. اگر از خوابشان بيدار نشوند، مشت عدالت بر سر آن ها فرود خواهد آمد. هر لباسي که مي خواهند به تن داشته باشند.» ( افراسيابي، ص 2-341)
قيام پانزده خرداد 1342 واکنشي در برابر عملکردهاي خودسرانه شاه و دخالت بيگانگان در امور کشور بود.
اين قيام در بيرون از مرزهاي ايران نيز بازتاب داشت. بيشتر روزنامه هاي خارجي و نشريه ها و مجله هاي بين المللي؛ از هرالد تريبون گرفته تا اومانيته و راديوهاي بيگانه: از راديو مسکو گرفته تا کلن صداي آلمان، اين جنبش را حرکتي واپس گرايانه و ارتجاعي ناميدند و آن را به عنوان يک حرکت قهقرايي و مخالف پيشرفت و تمدن، محکوم کردند.

نتيجه گيري
 

در مجموع، مبارزه ميان کمونيسم و کاپيتاليسم در ايران شرايطي را به وجود آورد که شاه طرفدار سرمايه داري و آمريکا را رو در روي نيروهاي ملي و مذهبي قرار داد. امپرياليسم که مي کوشيد از يک سو با تغيير ساختارهاي اقتصادي – اجتماعي و بنيادهاي سنتي ايران، جامعه را در جهت گسترش بازار کالاهاي خود دگرگون کند و اقتصاد ملي ايران را در جهت وابستگي هر چه بيشتر سوق دهد و از سوي ديگر از گسترش و نفوذ کمونيسم در ايران جلوگيري نمايد، با قيام 15 خرداد رو به رو شد. پس اين قيام را مي توان نشانه مخالفت مردم ايران با سرمايه داري وابسته و فشار امپرياليسم آمريکا و يکي از پيامدهاي جنگ سرد دانست.

نويسنده:محمدرضا قنبري
منابع:
1.افراسيابي، بهرام، ايران و تاريخ، تهران: نشر علم، 1367.
2.پيرن، ژاک، جريان هاي بزرگ تاريخ معاصر، ترجمه رضا مشايخي، تهران: امير کبير، 2537.
3.خان ملک يزدي، محمد، غوغاي تخليه ايران، تهران: سلسله، 1362.
4.ذوقي، ايرج، ايران و قدرت هاي بزرگ در جنگ جهاني دوم، تهران: پاژنگ، 1367.
5.ذوقي، ايرج، رفتار سياسي آمريکا در قبال نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران، تهران: مرکز اسناد و تاريخ ديپلماسي، 1380، به نقل از مصاحبه مطبوعاتي ترومن، نيويورک تايمز، 25 آوريل، 1952.
6.ر، جاناتان آدلمن، درآمدي بر جنگ سرد، ترجمه علي شادماني، تهران: امير کبير، 1376.
7.فوران، جان، تاريخ تحولات اجتماعي ايران، ترجمه احمد تدين، تهران: رسا، 1378.
8.کاتم، ريچارد، ناسيوناليسم در ايران، ترجمه احمد تدين، تهران: کوير، 1371.
9. کاتوزيان، همايون، اقتصاد سياسي ايران از مشروطيت تا پايان سلسله پهلوي، ترجمه محمد رضا نفيسي و کامبيز عزيز، تهران: مرکز، 1374.
10.کاتوزيان، همايون، مصدق و نبرد قدرت در ايران، ترجمه احمد تدين، تهران: رسا، 1371.
11.کامبخش، ع، نظري به جنبش کارگري و کمونيستي در ايران، بي جا، بي نا، بي تا .
12. کندي، پل، ظهور و سقوط قدرت هاي بزرگ، برگردان محمود رياضي، تهران: خجسته، 1369.
13. گازيوروسکي، مارک، سياست خارجي آمريکا و شاه، ترجمه فريدون کاظمي، تهران: مرکز، 1371.
14.گود، جيمزاف، سايه مصدق بر روابط ايران و آمريکا، ترجمه علي بختياري زاده، تهران: کوير، 1382.
15.مدرسه فيضيه، زندگي نامه امام خميني، بي جا، بي نا، 1358.
16.نراقي، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوين، ترجمه سعيد آذري، تهران: رسا، 1372.
17. Eden , Anthony. The Memoirs of sir Anthony Eden, London: cassell , 1960.
18. Truman, Hanry , S , Memorise , Gerden City , N.Y.signetbook , 1955.
1. البته سال ها بعد، رهبران ميانه روتر حزب توده از جناح تندرو انتقاد کردند، به طوري که نورالدين کيانوري در سميناري درباره بورژوازي ملي گفت که ارزيابي نادرست از نقش بورژوازي ملي، گاهگاهي به برخي اشتباهات مي انجامد... در سالهاي مبارزه براي ملي کردن نفت، حزب توده ما چنين اشتباهات چپ گرايانه فرقه اي را مرتکب شد. (براي آگاهي بيشتر، نک: کامبخش، ج2، ص 61-55)
2. سخنان شاه به اندازه اي پرخاشگرانه و توهين آميز بود که رئيس وقت راديو و تلويزيون ناگريز سخنان شاه را با سانسور پخش کرد.(نراقي، ص20)

انقلاب اسلامی...
ما را در سایت انقلاب اسلامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : frahbarema1f بازدید : 209 تاريخ : جمعه 19 خرداد 1396 ساعت: 13:06